پیرمرد از دختر پرسید:
غمگینی؟
نه.
مطمئنی؟
نه.
چرا گریه می کنی؟
دوستام منو دوست ندارن.
چرا؟
چون قشنگ نیستم
قبلا اینو به تو گفتن؟
نه.
ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.
راست می گی؟
از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت...
به راحتی میشه دل دیگران رو شاد کرد حتی با یک حرف ساده.
غمگینی؟
نه.
مطمئنی؟
نه.
چرا گریه می کنی؟
دوستام منو دوست ندارن.
چرا؟
چون قشنگ نیستم
قبلا اینو به تو گفتن؟
نه.
ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.
راست می گی؟
از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت...
به راحتی میشه دل دیگران رو شاد کرد حتی با یک حرف ساده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دلم بی تو
خزر است
راه به آبهای آزاد ندارد