۱۳۹۴ فروردین ۱۶, یکشنبه

دلنوشته های عاشقانه بسیار زیبا

یک پسر مسلمان به خواستگاری دختر مسلمان میرود ♥
دختر:من را میخواهی ☺
اگر بلد نباشم خوب غذا بپزم و خوب لباس بشویم☺
باز هم مرا میخواهی☺
پسر: بلد هستی خدای بزرگ و سبحان را بپرستی☺
بدون اینکه به او شریک قرار دهی☺
بلد هستی خوب نماز بخوانی☺
و زیبا حجاب کنی☺
دختر:اره هر آن با قلب و جان به یگانگی خدا شهادت میدهم 
و تنها به او سجده میکنم و بخاطر رضای خدا زیبای هایم را از نا محرمان میپوشانم . 
"تنها از او میترسم و بندگی او را میکنم" 
پسر:با لبخند زیبا و دلنشین گفت:همین برایم کافیست. 
من میخواهم تو نصف دینم باشی نه خدمتکارم 
☺☺☺☺☺♥♥♥♥♥☺☺☺☺☺
مرد اونیه که وقتی باهاش قهرمیکنی ومیگی دیگه نمیخوام
صداتوبشنوم، ی ساعت بعدبهت اس بده وبگه☻
میشه تلفنتوجواب بدی♥♥
قول میدم حرف نزنم،فقط میخوام صدای نفساتوگوش کنم.
عشق واسه ی زن وقتیه که ازروی ناراحتی بادستای ظریفش
روی سینه ستبرمردش می کوبه،مردآروم بغلش میکنه ومیگه♠
نزن گلم دستای خودت دردمیگیره ♥♥

 دلنوشته های عاشقانه بسیار زیبا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دلم بی تو
خزر است
راه به آبهای آزاد ندارد