با درد بساز چون دوای تو منم
در کس منگر که آشنای تو منم
گر گشته شوی مگو که من کشته شوم
شکرانه بده که خون بهای تو منم
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
گفتم:
دستهایت را
برای من بگذار و برو...
من میتوانم
بدون تو
با سایههای دستهای تو روی دیوار
زندگی کنم...
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
خستهام
خیلی خسته
به من جایی بدهید
میخواهم بخوابم
یک تخت خالی
یک دنیای خالی
یک قلب خالی…
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دلم بی تو
خزر است
راه به آبهای آزاد ندارد