دلتنگ دیدارت شدم از خاطره چیزی بگو
در خاطرم رویای محسوس منی دل رابجو
چندی تو دوری می کنی چیزی بگو می دانمت
بنگر که محتاجم تو را ای رهگذر می خانمت
دایم صبوری می کنم تا کی توهستی رفتنی
حالا بگو بی من کجا ؟ داری تو هی لج می کنی؟
گاهی شبیهم می شوی طوری صبوری ساکتی
گاهی برایم می نویسی یکی دو ساعتی
فصلی که می سازد برایم از دو چشمت خاطره
راهی برایم می شکافد از دو بال پنجره
در را که می بندی دلی به انتظارت می تپد
شاید ندانی از تو دل کندن به سختی می شود
♥♥♥~~~^^^^~~~^^^^~~~♥♥♥
تو آسمانی و من ریشه در زمین دارم
همیشه فاصله ای هست داد از این دارم
قبول کن که گذشته است کار من از شک
که سالهاست به تنهایی ام یقین دارم
تو نیز دقدقه ات از دقایقت پیداست
مرا ببخش اگر چشم نکته بین دارم
بخوان و پاک کن و نام خویش را بنویس
به دفتر غزلم هرچه نقطه چین دارم
کسی هنوز عیار تو را نفهمیدست
منم که از تو به اشعار خود نگین دارم
♥♥♥~~~^^^^~~~^^^^~~~♥♥♥
یا رب مرا یاری بده ، تا سخت آزارش کنم
هجرش دهم ، زجرش دهم ، خوارش کنم ، زارش کنم
از بوسه های آتشین ، وز خنده های دلنشین
صد شعله در جانش زنم ، صد فتنه در کارش کنم
در پیش چشمش ساغری ، گیرم ز دست دلبری
از رشک آزارش دهم ، وز غصه بیمارش کنم
بندی به پایش افکنم ، گویم خداوندش منم
چون بنده در سودای زر ، کالای بازارش کنم
گوید میفزا قهر خود ، گویم بخواهم مهر خود
گوید که کمتر کن جفا ، گویم که بسیارش کنم
هر شامگه در خانه ای ، چابکتر از پروانه ای
رقصم بر بیگانه ای ، وز خویش بیزارش کنم
چون بینم آن شیدای من ، فارغ شد از احوال من
منزل کنم در کوی او ، باشد که دیدارش کنم
♥♥♥~~~^^^^~~~^^^^~~~♥♥♥
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دلم بی تو
خزر است
راه به آبهای آزاد ندارد