یک چای داغ میریزم داخل زیباترین استکان خانه ،
یک دانه شیرینی هم می گذارم کنارش... ،
همراه یک آهنگ دلنشین و به خودم میگویم :
بفرمایید
چایتان سرد نشود
ღ ღ ღ ●•٠>ღ ღ ღ ●•٠>ღ ღ ღ ●•٠>ღ ღ ღ ●•٠>
من قوی تر هستم زیرا که مجبور بوده ام .
باهوش تر هستم به خاطر اشتباهاتی که تجربه کرده ام .
خوشحال تر هستم به خاطر اینکه غم را شناخته ام .
و حالا ؛
داناتر هستم چون اینها را شناخته ام...
ღ ღ ღ ●•٠>ღ ღ ღ ●•٠>ღ ღ ღ ●•٠>ღ ღ ღ ●•٠>
اشک ها قطره نیستند
بلکه کلماتی هستند که می افتند....
فقط به خاطر اینکه:
پیدا نمی کنند کسی را که
معنی این کلمات را بفهمد
ღ ღ ღ ●•٠>ღ ღ ღ ●•٠>ღ ღ ღ ●•٠>ღ ღ ღ ●•٠>
این جا
آنقدر شاعرانه دروغ می گویند
و آنقدر در دروغ هایشان شاعر می شوند
که نمیدانم
در این سرزمین
با اینهمه فریب
چگونه ست که دلم هنوز
خواب باران را دوست دارد
ღ ღ ღ ●•٠>ღ ღ ღ ●•٠>ღ ღ ღ ●•٠>ღ ღ ღ ●•٠>
آن روزها گنجشک را رنگ می کردند و
جای قناری می فروختند
این روزها هوس را رنگ می کنند و
جای عشق می فروشند …
آن روزها مال باخته می شدی و
این روز ها دلباخته
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دلم بی تو
خزر است
راه به آبهای آزاد ندارد